مقدمه طلایهدار شهید بیداری اسلامی یا رهبر اسلامگرایان افراطی؟ پس از گذشت حدود نیم قرن از کشته شدن سید قطب همچنان هر دوی این تعابیر در مورد او و اندیشههایش به کار میرود. برداشتهای مختلفی از آنها میشود و گروههای متعددی تحت تاثیر آموزههایش تشکیل شدهاند. گروه تروریستی «القاعده»، منتسب به این جریان فکری است و تنها در خود مصر که زادگاه سید قطب است سه گروه «التکفیر و الهجره»، «سازمان آزادیبخش اسلامی» و «الجهاد» خود را پیرو آموزههای او میدانند. گروه اول از «جامعه جاهلی» مصر کنارهگیری کرده و در میان کوهستانها برای خود جامعه جدیدی تشکیل داده، گروه دوم، اولین گروه اسلامی است که در زمان سادات دست به خشونت زد و تلاش داشت رئیس جمهور را ترور کند و گروه سوم که قتل سادات به او نسبت داده میشود. در ایران نیز ترجمه کتابهای او ظاهرا از دهه 50 شروع شده و هماکنون ادامه دارد. تنها کتاب «آینده در قلمرو اسلام» او که در سال 1345 ترجمه شد 2000 نسخه شمارگان داشت که توسط ساواک، دستور جمعآوریش صادر شد. اما آنچه در مواجهه با یک نظریه و نظریهپرداز ضرورت دارد بررسی افکارش به دور از این داوریها و تاثیرات اجتماعی بعدی آنهاست. این مقاله در تلاش است با مروری بر دو کتاب «آینده در قلمرو اسلام» و «نشانههای راه» سید قطب، رئوس اصلی اندیشه او را استخراج نماید. 1- ترس ازآینده بشریت، مخالفت با مدرنیسم و ترویج اندیشه بازگشت به صدر اسلام از چهار گوشه جهان، غریو خطر به بشریت درباره آینده هشدار میدهد، هشداری نسبت به سقوط در پرتگاه نیستی و هلاکت. این، خلاصه بحثی است که سید قطب، یک فصل از کتاب «آینده در قلمرو اسلام» خود را به آن اختصاص داده و 46 صفحه درباره آن مینویسد. انتخاب عبارت «غریو خطر» برای این فصل نیز صراحتا گویای احساس سید درباره جهان کنونی و وضعیت آنست. جهانی که قیمت انسان را شکسته و تمامی نظامهای موجود جهان از سرمایهداری گرفته تا کمونیستی در این جرم شریکند. (سید قطب، 1345: 121- 98) جهانی که به ماده، بیشتر از معنا بها میدهد، جسم و نسل کارگر برای آن بیاعتبار شده و تولید، بیشترین ارزش را دارد. جهانی که به نقل از اخبار رسیده از اروپا فرزندانشان را زنده به گور کرده یا برای خرید ماشین لباسشویی میفروشند. (همان:121-98) جهانی که تمدن را علیه بشریت بسیج کرده و بشر، به جای الهام گرفتن برنامه زندگی خود از خدا، یاوهبافیهای مردمی چون خود را برنامه زندگی کرده و در مسیر کنونی افتاده، مسیری که رو به فناست. (همان:55- 46) امروز بشریت «در لبه پرتگاه سقوط» است (سید قطب، 1378: 1)، در «بحرانیترین و آشفتهترین و پراضطرابترین ساعتها» (همان: 3)، زمانی که بیتردید اجتماعات بشری راه خود را گم کردهاند. (سید قطب، 1345: 190-174) مخالفت او با مدرنیسم و مفاهیم آن تا بدانجا پیش میرود که استفاده از تعابیری چون «اسلام مترقی» ( سید قطب، 1378: 139)، «جامعه اسلامی متمدن» ( همان: 147-140) و «مدرنیزه کردن فقه اسلامی» (همان: 53) را مردود میداند. اوج نارضایتی سید قطب از شرایط کنونی زندگی بشر را در تعبیر معروف «جامعه جاهلی» او میتوان یافت، تعبیری که در نظام اندیشه او معنایی جدید یافته و تابدانجا پیش رفته که میگوید:« ما امروز در جاهلیتی همانند جاهلیت قبل از اسلام و حتی وحشتناکتر از آن گرفتار شدهایم. هرچه در پیرامون ماست جاهلیت است.» ( سید قطب، 1378: 18) در نظر سیدقطب، جامعه جاهلی، «هر جامعهایست که عبودیت خدا را در بینش اعتقادی، شعائر تعبدی و قانونگذاری به خدا منحصر نکند.» ( همان: 116-115) برهمین اساس، یک نظام ذهنی دوگانه را بر مبنای اسلامی/ جاهلی ارائه میدهد که نظام جاهلی، مبتنی بر پرستش بندگان است و در هر زمان و هر مکان و محیط و با هر شکل و لباسی میتواند ظاهر شود. (سید قطب، 1345: 13) براین اساس، تمامی جوامع موجود، ذیل ردیف جاهلی قرار میگیرند، حتی جوامعی را که مردمان آن، خود را مسلمان میپندارند. (سید قطب، 1378: 139) او تنها جامعه اسلامی را جامعه اسلامی صدر اسلام میداند که تحت رهبری پیامبر بنا شد. «یک نسل بینظیر قرآنی» عنوان یکی از فصول کتاب نشانههای راه سید قطب نیز اشاره به همین جامعه دارد، نسل صحابه که به گفته خودش، در تمام تاریخ بشریت ممتاز بودند و دیگر نظیرشان دیده نشد. رفتن از مسیری که این نسل اول طی کردند و الگو قرار دادن آنها، مسیریست که سیدقطب برای آینده به آن اعتقاد داشته و مسلمانان را نسبت به آن ترغیب میکند. در همینراستا حمایت او از برخی ارزشهای سنتی نیز دور از نظر نیست. نگاه او به خانواده و نقش زن در آن وقتی که وضعیت زنان در جامعه غرب را چالش کشیده و میگوید: وقتی شالوده یک جامعه، خانواده باشد و خانواده هم براساس تخصصی بودن کارها بین زن و شوهر سامان بگیرد و تربیت نسل آینده مهمترین وظیفه خانواده تلقی بشود چنین جامعهای به راستی متمدن است... اگر زن وظیفه خود را تنها آرایش و دلبری و فتنهانگیزی بداند و به انتخاب خودش یا جامعه ترجیح بدهد که میهماندار هتل، هواپیما و یا کشتی بشود و انرژی خود را به جای انسانسازی در تولید مادی و ساخت ابزارآلات صرف کند، این عقبافتادگی و جاهلیت محسوب میشود. ( همان: 147) از آنچه تاکنون گفته شد ترس او نسبت به آینده مدرنیسم و همچنین نوعی ستایش گذشته اسلام و میل بازگشت به آن دیده میشود. 2- غربستیزی، عدم سازش و تشویق مسلمین به احساس برتری در مقابل آنها یکی دیگر از ویژگیهای بارز اندیشه سید قطب، احساس بیگانگی و خصومتی است که نسبت به فرهنگ غرب و نیز سیاستمداران آن دارد. او از طرفی به تجربیات تاریخی و اسلامستیزی آنها در طول تاریخ اشاره میکند، مثلا ضمن نقل قولی از مستر دالس، وزیر امور خارجه آمریکا درباره زوال تمدن جدید، او را «قهرمان اول نمایش مبارزه با اسلام» مینامد. (سید قطب، 1345: 190-174) یا دشمنان اسلام، آنهایی که جنبشهای اسلامی را درهم میکویند را «دیوان آدمی صورتی» میداند که به بشریت جنایت میکنند. (همان: 208-200) سید قطب معتقد است که دشمنان تلاش میکنند صهیونیسم، مسیحیت و استعمار جهانی را از دست اسلام به عنوان حریف اینها رها سازند. (همان: 218-209) او اعتماد بر برنامههای اندیشه غربی و محصولات آن در پژوهشهای اسلامی، غفلتی ننگین و خفتبار نامیده (سید قطب، 1378: 177-171) و حتی استقبال از برخی علوم غربی را دام صهیونیسم جهانی برای فعالیتهای ربوی و سرازیر کردن تمامی دسترنج بشریت به کام صاحبان موسسههای خود میداند. (همان: 170-166) از طرف دیگر، فرهنگ و ارزشهای امروز زندگیشان را مورد نقد قرار میدهد. در این راستا او به تجربه دو ساله زندگی خود در آمریکا استناد کرده و میگوید در آن ایام همیشه در مقابل جاهلیت غرب موضع تهاجمی داشته، چه در مقابل معتقدات دینی سستبنیاد آنها و چه در مقابل اوضاع اجتماعی و اقتصادی و اخلاقی موذیانه آنها، موضوعاتی چون اعتقاد به اقانیم، سرمایهداری، فردگرایی خودپرستانه، دیدگاه مادی خشک، آزادی حیوانی. (همان: 218-217) اما یکی از مهمترین انتقاداتی که او به غرب دارد تلاش برای جدایی دین از سیاست است که تنها حاصل تجربه جامعه خود آنها از دین مسیحیت بوده ولی به سایر ادیان تعمیم داده شده است. سید قطب در این رابطه میگوید: یکی بودن دین، حکومت و زندگی، بدیهی است ولی شرایط نکبتبار اروپا آنرا به سوال کشیده و این خود ماییم که محصول آن بذر زهرآگین را به جامعهمان آوردیم. (سید قطب، 1345: 45-29) و یا در جای دیگری بیان میکند: کدام دست جنایتکاری، دست قدرتمند دین را از قلمرو زندگی انسان کوتاه کرد؟ گناه این گمراهی بزرگ بر دوش اروپاست که همه جهان را آلوده کرد. (همان: 55-46) او شکست روحی مسلمانان در مقابل غرب و ارزشهای آن و نیز تقلید کورکورانه از آنها را شماتت کرده و تاکید میکند که اولین وظیفه ما دگرگون ساختن وضعیت موجود است و کارهایی که باید در این راستا بکنیم احساس برتری در مقابل جامعه جاهلی و عدم تلاش برای توافق با آنهاست. راه ما از راه آنها جداست. (سید قطب، 1378: 20) احساس برتری یا استعلاء ایمان، درخواستی است که او از مسلمین در مقابل غرب دارد و آنرا چنین تعریف میکند: استعلاء یعنی همواره از بالا به قدرتهای طغیانگر و ارزشهای حاکم بنگریم. (همان: 223) سید قطب نوید میدهد که سیادت غرب رو به زوال است چون نتوانسته برنامهای مبتنی بر شناخت خدا، جهان و انسان بیاورد و بشر را تعالی دهد. (سید قطب، 1345: 121-98) همچنین بارها بر عدم سازش بین اسلام و غرب تاکید میکند، مثلا وقتی که میگوید: بین جاهلیت و اسلام، درهایست که پل زدن بر روی آن برای رسیدن آنها در میانه راه غیرممکن است. باید از فراز این دره به اسلام انتقال یافت. (سید قطب، 1378: 220-219) با مروری در اندیشههای سید قطب، نقش غرب در ایجاد وضعیت فعلی مسلمانان و نیز تمامی بشریت برجسته شده و تنها انتقادی که از خود مسلمانان میشود شکست روحی در مقابل این اندیشهها و نیز تبعیت از آنهاست. به عبارت دیگر، به نظر میرسد آن اندازه که بر نقش غرب در ایجاد مشکلات تاکید شده نقش خود مسلمین و جوامع اسلامی مورد بررسی قرار نگرفته و همواره تصویر مسلمانان مظلوم و غرب ظالم تداعی میشود. درحالی که حتی در مورد استعمار میتوان این سوال را طرح کرد که جوامع اسلامی چرا استعمار را در درون خود پذیرا شدند و چه زمینههایی این حضور و سلطه را امکانپذیر ساخت؟ 3- بیاعتمادی به عقل و دستاوردهای آن؛ تکیه بر وحی و کتاب مقدس در دوگانه معروف وحی و عقل، سید قطب طرفدار تام وحی بود و همین مسئله او را در مقابل برخی از اندیشمندان مانند شیخ محمد عبده قرار میداد. درحالی که عبده بر عقل، اجتهاد و مبارزه با خرافات تاکید داشت سید قطب، وحی را جامعتر از عقل میدانست. (سید قطب، 1383: 57-51) او میگوید که هرگان نص موجود باشد آن به منزله حکم است و جایی برای اجتهاد باقی نمیماند. اما اگر نصی موجود نبود براساس اصول مقرره در خود برنامه خداوند و نه برپایه انگیزهها و هوسهای بشری، اجتهاد صورت میگیرد. (سید قطب، 1378: 124) او گرچه عقل را نفی نمیکرد ولی محدوده محدودی را برایش درنظر میگرفت و معتقد بود که آن از درک تمام حقایق عاجز است، حقایقی کنه ذات الهی، اراده و مشیت الهی، کیفیت فعل خدا، مسئله روح و غیب. (سید قطب، 1383: 62-60) برهمین اساس معتقد بود حتی اسلام در شکلدهی به عقیده مسلمین بر عقل تکیه نداشته است: قرآن قضیه عقیده را چه طور حل کرده است؟ نه در قالب تئوری و در یک فرم بشری یا جدل کلامی و علم توحید. از طریق ارتباط با فطرت انسانها. (سید قطب، 1378: 53-34) این بیاعتمادی به عقل طبیعتا باعث شده که دستاوردهای آن نیز در اندیشه سید قطب، جایگاه ویژهای نداشته باشد. فلسفه و علم به عنوان دو خروجی عقل، در نظریات او چه جایگاهی دارند؟ با فلسفه و فلسفه اسلامی، ضدیت آشکاری دارد و مکررا به آن حمله میکند. تا جایی که ورود آن به تمدن اسلامی را برنامهای سیاسی از سمت خلیفه عباسی میداند که در مقابل ترجمه کتب فلسفه از یونانی به عربی، به دانشمندان طلا میداد. سید قطب میگوید که آیین اسلامی آلایش نمییابد مگر آنکه هرچه به نام فلسفه اسلامی و کلام و... دارد را دور انداخته و به سمت قرآن بازگردیم. (سید قطب، 1383: 110-109) او حتی موفقیت و بینظیری نسل صحابه را به سرچشمه گرفتن عقایدشان فقط و فقط از قرآن و نه ملغمهای از آن با فلسفه یونان واساطیر ایران و اسرائیلیات و... نیز خواندن قرآن برای اجرا و نه کسب معلومات میداند. (سید قطب، 1378: 21-14) در مورد علم اما با نرمش بیشتری برخورد میکند. او علوم را نیز به دو دسته فرهنگ و دانش اسلامی و فرهنگ و دانش اسلامی جاهلی تقسیمبندی کرده و برخی علوم را ذیل جاهلیت قرار داده و طرد میکند. از آنجایی که اعتقاد دارد اندیشه بشری، ابزار شناخت ماده را داراست «علوم محض» را به رسمیت میشناسد، علومی مانند شیمی و فیزیک و زیستشناسی وستارهشناسی و پزشکی و صنعت و زراعت و شیوههای مدیریت از جهت فنی و ادرای محض و روشهای کار فنی و اسلوبهای جنگ و قتال از ناحیه فنی. (همان: 165-164) حمایت او از این دسته از علوم به حدی است که میگوید جامعه اسلامی هیچگاه به ماده با دید تحقیر نگاه نمیکند چرا که تولید مادی خودش یکی از اصول خلافت خدا در زمین است. (همان: 147-140) و یا مبتکر روش تجربی در علوم، اسلام است و اوست که این روش را به جهانیان آموخت تا جهان محسوسات را مطالعه کنند. (سید قطب، 1345: 199-191) با اینحال تاکید دارد که باید مراقب بود حین انتقال این علوم به جامعه اسلامی، تفسیرهای فلسفیشان نیز وارد جامعه نشود که قابل پذیرش نیست. (سید قطب، 1378: 167) اما درخصوص دسته دیگری از علوم که آنها را جاهلی مینامد و عموما ذیل علوم انسانی قرار دارند چه نظری دارد؟ با این استدلال که اگر اندیشه ما میتواند امور مادی را بشناسد به دلیل آنست که ابزارش را دارد ولی زمانی که ذهن به مسائل مربوط به انسان وارد شود هیچ ابزاری برای شناخت وجود ندارد. (سید قطب، 1345: 188) و نیز دانش ناچیز یا به تعبیر بهتر نادانی کامل ما درباره بشر هرگز اجازه نمیدهد که طراح برنامه زندگی خود باشیم. (سید قطب، 1345: 190-174) دستاوردهای فلسفه، تفسیر تاریخ انسانی، روانشناسی، پژوهش ادیان تطبیقی، تفسیرها و سیستمهای اجتماعی را رد کرده و در قلمرو اندیشه جاهلی میداند. (سید قطب، 1378: 167) سید قطب همچنین درخصوص صاحبان علم حساسیت به خرج داده و میگوید: اسلام هرگز جدایی علم از صاحب علم را نمیپذیرد ، خصوصا درباره علومی که با مفاهیم عقیدتی سروکار دارند. (سید قطب، 1378: 169) برهمین اساس تاکید دارد که امروز که علوم محض و فنی در دست اروپاست میتوان از آنها فرایش گرفت ولی فعالیتهای فکری، مسائل مختص به حقایق عقیده یا جهانبینی، مسائل مختص به عبادت و اخلاق و سلوک و ارزشها و موازین، مسائل مختص به مبادی و اصول نظام سیاسی و اجتماعی و اقتصادی و یا مسائل مختص به تفسیر انگیزههای نشاط انسانی و حرکت تاریخ انسانی را فقط از فرد مسلمانی میتوان فراگرفت که به دین و تقوایش اعتماد داریم و خودش آنها را در زندگی به کار میگیرد. (همان: 165-164) بنابراین سید قطب گرچه عقل را نفی نمیکند ولی به مراتب، ارزشی پایینتر از وحی و کتاب برایش قائل است و از مسلمین میخواهد که فقط در دایره محسوسات و علوم محض به آن تکیه کنند. 4- اعتقاد به اسلام سیاسی، ضرورت تشکیل حکومت اسلامی و تقدسزدایی از حکومت او راهحل همه مشکلات امروز بشریت را گرویدن به اسلام میداند، اما اسلامی که او از آن صحبت میکند یک اسلام سیاسی است. او اسلام را ترکیبی از «عقیده» و «برنامه» معرفی میکند، عقیده به معنای شناخت جهان، انسان وهدف آفرینش و برنامه به معنی شرح سازمانهای سیاسی، اجتماعی، اقتصادی وحقوقی. (سید قطب، 1345: 10-1) او تقسیمبندی «عبادات» و «معاملات» را نپذیرفته و معتقد است که فعالیت انسانیای که معنای عبادت بر آن منطبق نشود وجود ندارد. (سوزنگر، 1383: 71) او میگوید که معنای دین از عقیده گستردهتر است. دین، برنامهایست متکی بر عقیده. (سید قطب، 1378: 100-75) سید قطب این موضوع را به اسلام محدود نکرده و ویژگی تمامی ادیان آسمانی میداند. طبق نظر او همه آیینهای آسمانی بزرگتر از آنند که فقط اعتقادی درونی برای ساختن آن جهان بوده و اداره این جهان را به سایر برنامهها بسپارند. (سید قطب، 1345: 10-1) برنامهای که او از آن صحبت میکند، برنامهای نه فقط برای زندگی بهتر انسان بلکه هماهنگ با کلیت جهان طبیعت و ناموس هستی است و به همینرو طراحی آن از خود انسان و تواناییهای محدودش ساخته نیست. سید قطب، مباحث مفصلی در آثار گوناگون خود درباره جدایی دین از سیاست دارد و به شدت در مقابل آن اعلام موضع میکند. همانطور که پیشتر نیز گفته شد او گناه این خبط بزرگ را بر دوش اروپا و مسیحیت میگذارد که جهان را مبتلا به «بلای جدایی» کردند، این عنوانی است که او برای طولانیترین فصل کتاب «آینده در قلمرو اسلام» نیز انتخاب کرده و در آن میگوید که تزلزل عقیدتی مسیحیت، فشار بر مسیحیان، عدم دقت در جمعآوری و نگارش انجیل توسط شاگردان مسیح، مسیحی شدن امپراطوری رم، جنگهای داخلی فرق مختلف مسیحی، تروجی رهبانیت به عنوان واکنشی از فساد رومیان، فساد کلیسا و رقابت با شاهان بر سر قدرت، انحصار حق فهم کتاب مقدس به کلیسا، رد مسائل علمی و برخورد با دانشمندان، تفتیش عقاید و کشتار کلیسا باعث بدبینی اروپاییان به دین شد و این تجربه اروپایی و مسیحی به سایر جوامع و سایر ادیان بسط داده شد. (همان: 97-55) او عملکرد دشمنان اسلام را در این بین نادیده نمیگیرد، کسانی که به گفته خودش سعی دارند اسلام را صرفا یک اعتقاد درونی جلوه داده و نقش سازندگی اجتماع و رهبری نیروهای انسانی را که بزرگترین خاصیت آنست از آن بگیرند. (سید قطب، 1345: 10-1) سید قطب معتقد است دشمن برای حمله به اسلام، چند گام برنامهریزی شده برداشته است که اولین آنها همین محدود کردن آن در دایره اعتقادات وعبادات است و دوم، جایگزین کردنش با یکسری افکار بشری. درنهایت نیز سرکوبی جنبشهای اسلامی را در برنامه خود دارد. (همان: 10-1) او بارها با این جدایی مخالفت کرده و تاکید میکند که دین، مقررات داخل محوطه نمازخانهها و یا احکام تصفیه دلها نیست. (همان: 45-29) برای اثبات این بحث خود نیز از دلایل مختلفی استفاده میکند، یکی ضرورت همجهت بودن برنامه زندگی درونی و بیرونی انسان است تا فرد دچار شخصیت مزدوج نشود. (همان: 29-17) دیگری، تجربه سایر فلسفهها و مسلکهای بشری مانند مارکسیسم است که به تئوری اکتفا نکرده و سعی میکنند جامعهای متناسب با عقیده خود بسازند. (سید قطب، 1378: 66-55) و درنهایت، مهمترین استناد او رفتار خود پیامبر در تشکیل حکومت اسلامی است. ضرورت این مسئله در نظر او به حدیست که معتقد است اسلام نمیتواند نقش خود را ایفا کند مگر اینکه در یک جامعه و در قالب یک امت تجسم یابد و برای همین باید این امت را دوباره بازسازی کرد. (همان: 4) حکومت که یکی از مهمترین کلیدواژههای نظریات اوست چند ویژگی بارز دارد: شکلیافته براساس احکام الهی در اسلام است، مبتنی بر عدالت اجتماعی است، پایههای آن عدالت فرمانروا، فرمانبرداری افراد و نیز مشاوره میان این دوست. او حکومت اسلامی را پس از پیامبر، فاقد تقدس دانسته و تصریح میکند که ما در اسلام چیزی به اسم تئوکراسی یا حکومت مقدس که زمانی در اروپا رایج بود نداریم و هیچکس جز پیامبر نمیتواند از قول خدا سخن بگوید. (همان: 124) سید قطب با اشارهای به واپسین روزهای حیات پیامبر و مسئله جانشینی و خلافت، چنین مطرح میکند که اگر پیامبر میخواست جانشینی برای خود انتخاب کند و اگر این جانشینی از واجبات دین بود در مورد آن آشکارا سخن میگفت؛ چنانچه برای هر فریضه دیگر دینی آشکارا سخن گفته بود. (سوزنگر، 1383: 207) او استدلال میکند که آنچه خلفای راشدین را به منصب رساند نه یک ضرورت و جبر دینی بلکه انتخاب و اختیار مطلق خود مسلمانان بود. (همان: 213) طبق نظر او حاکم توسط مقبولیت مردمی تعیین شده و ولایت او نیز ولایتی مطلقه و ذاتی نیست، بلکه تا زمانی معتبر است که از شرع و حدود عدالت خارج نشود. (همان: 227) او همچنین حکومت اسلامی را منوط به قشر خاصی نکرده و میگوید که من نمیدانم این خیال از کجا پیدا شده؟ اسلام برای مردم لباس مخصوصی معین نکرده است. لباس، مسئلهای اقلیمی و تاریخی است. پیغمبر نه جبه و عبای ملایی میپوشید نه کت و پالتوی تجدد بلکه لباس معمولی عرب و قومش را بر تن داشت. در اسلام، طبقهبندیای وجود ندارد که لباس مبین ارزش دینی و اجتماعی افراد قرار گیرد. (همان: 205) بنابراین سید قطب، به یک اسلام سیاسی باور دارد که در ذات خود تشکیل حکومتی اسلامی را دنبال میکند. او حکومت اسلامی را پس از پیامبر، یک حکومت غیرمقدس میداند که تنها مجری احکام خداست و حاکم تنها تا وقتی مشروعیت دارد که از عدالت و اصول الهی فاصله نگرفته، ظلم به مردم روا نداشته و همچنان مقبولیت مردمی دارد. 5- اعتقاد به برگزیده بودن امت اسلامی و رسالت جهانی مسلمین اسلام، آخرین رسالت الهی، جهانی، انسانی و رمز تکامل بشر، اینها مفاهیمی هستند که در اندیشه سید قطب به کرات تکرار میشوند. او تاکید خاصی بر ضرورت جهانی شدن اسلام دارد و این را یک وظیفه و رسالت الهی قلمداد میکند. عنوان و محتوای خود کتاب «آینده در قلمرو اسلام» به خوبی گویای این عقیده سید قطب است. صحبتهای او خطاب به انسانها در معنای کلی آنست و کل زمین را دایره رسالت اسلام معرفی میکند: این دین فقط اعلانی برای آزاد کردن انسان عرب و رسالتی خاص عربها نیست بلکه موضوع آن انسان یعنی نوع انسان و جولانگاه آن سرتاسر زمین است. (سید قطب، 1378: 77) اسلام یک اعلان عام برای آزاد کردن انسان در زمین از بند تمامی سلطههای غیرالهی است. (همان: 76) وظیفه اسلام، خلع جاهلیت از رهبری بشر و به دست گرفتن این رهبری براساس برنامه خاص اسلام. (همان: 205) او دگرگون ساختن نظام جاهلی موجود را از اساس، یک وظیفه معرفی کرده (همان: 20) و به مسلمین درباره آینده چنین نوید میدهد: با این همه آینده برای ما روشن است و نبرد خونینی که علیه این آیین برپاست نمیتواند در اطمینان ما نسبت به حاکمیت مطلق اسلام در آینده خللی وارد سازد. (سید قطب، 1345: 208-200) سید قطب همچنین از مسلمانان به عنوان امت برگزیده خدا یاد کرده و با استناد به آیاتی از قرآن مانند آیه 110 سوره آل عمران یا آیه 143 سوره بقره به آنها میگوید شما بهترین امتی هستید که برای راهبری انسانها گزینش شدهاید. (سید قطب، 1378: 4) امت برگزیده خدا امت مسلمان است که علیرغم ترکیب یافتن از نژاد و اقوام و رنگهای مختلف، همگی در سایه پرچم خدا قرار دارند. (همان: 197) و یا خداوند این امت را برای تجسم بخشیدن به برنامه خودش به صحنه آورده است. (همان: 202-201) بنابراین تلاش برای گسترش فزاینده اسلام و جهانیسازی آن، رسالت مهم مسلمین در این برهه از تاریخ است، رسالتی برای این «امت برگزیده» که خداوند از آنها چنین خواستهای دارد. به همین دلیل، بازآفرینی امت مسلمان برای به دست گرفتن رهبری بشر را یکی از مهمترین دغدغههای خود در کتاب نشانههای راه میداند. 6- دعوت به جهاد و تاکید بر تداوم آن مفهوم جهاد، یکی از مناقشهبرانگیزترین بخشهای اندیشه سید قطب است. همانطور که در مقدمه نیز یادآوری شد یکی از گروههای شکلگرفته تحت تاثیر اندیشههای او در مصر، «الجهاد» است، گروهی که گفته میشود بعد از اخوانالمسلمین جزء موفقترین گروهها در عرصه اجتماعی است و قتل سادات را در پرونده خود دارد. (سوزنگر، 1383: 50-46) سید قطب گرچه کتاب مشخصی درباره جهاد ندارد اما در برخی کتابهای خود، فصولی را به این مفهوم اختصاص داده که از آن جمله میتوان به فصل «جهاد در راه خدا» در کتاب «نشانههای راه» او اشاره کرد که طولانیترین فصل این کتاب نیز هست. در اینجا مهمترین پرسشی که طرح میشود معنای جهاد در اندیشه سید قطب است. سیروس سوزنگر در کتاب «اندیشههای سیاسی سید قطب» که تز ارشد او در علوم سیاسی نیز هست به ذکر پارهای از لغات مشابه جهاد در قرآن پرداخته که شامل حرب، قتل و قتال میشوند. او قتال را به معنی کشت و کشتار متقابل گرفته ولی جهاد را تلاش و کوشش و به کار گرفتن نیرو به منظورتحقق بخشیدن به یک هدف معنی میکند. (همان: 249) بنابراین چنین نتیجه میگیرد که هر جنگی در اسلام جهاد است اما هر جهادی جنگ نیست. (همان: 250) بنابراین معتقد است که نباید هرکجا که در نظریات سید قطب با جهاد مواجه میشویم آنرا جنگ و کشتار تعبیر کنیم. سیری در نوشتههای خود سید قطب نیز شاهدی بر همین ادعاست. او در متون خود از جهاد به معانی مختلفی استفاده میکند، مثلا میگوید که انسان مسلمان قبل از روانه شدن به میدان نبرد باید «جهاد اکبر» کند، یعنی مبارزه درونی با شیطان، شهوات، هوسها و مصالح نامشروع خود و قوم و عشیرهاش (سید قطب، 1378: 100) و یا میگوید که مسلمانان در مکه از «جهاد با شمشیر» بازداشته شدند (همان: 88) و یا در جای دیگری از «جهاد با مال و جان در راه خدا» صحبت میکند. (همان: 100) همراه ساختن واژه جهاد با پسوندها و واژههای توضیحدهنده دیگری که نوع آنرا مشخص میکند خود به معنای عام بودن این مفهوم نسبت به مفهوم قتل یا کشتار است. همچنین در موارد دیگری آنجا که مبارزه مسلحانه با کفار مدنظرش است به جای جهاد، صراحتا از جنگ و مبارزه استفاده میکند: رابطه مسلمانان با دارالحرب یا جنگ و مبارزه است و یا صلح براساس معاهده. (سید قطب، 1378: 181) در مورد پیامبر نیز از دو نوع جهاد صحبت میکند: جهاد محمد با کفار، شمشیر و نیزه بود و با منافقین، بیان حجت و سخن. (همان: 69-68) او در پایان کتاب آینده در قلمرو اسلام، از ضرورت «جهادی ممتد و دشوار و پرخطر» صحبت میکند که مسلمین باید برای آن مجهز شوند. او برای این جهاد، تنها یک تجهیزات ضروری را یاد میکند: آشنایی کامل با حقایق اسلام و فراگرفتن دین در سطح عالی. (سید قطب، 1345: 218-209) سپس از ایمان حقیقی، عبادت، شناسایی محیط و روشهای معمول زمان، احاطه بر فرهنگ و تمدن عصر خود برای شناخت عناصر مفید و مضر آن، شناخت نیازمندیهای واقعی بشر و دور انداختن زوائد تمدن و حفظ عناصر مفید آن نام برده و تاکید میکند: اینست جهادی که ما پیش رو داریم... (همان: 218-209) بنابراین جهاد در اندیشه او، مفهوم عامی است که یکی از تعابیر آن مبارزه مسلحانه است. اما این به معنای آن نیست که جهاد مسلحانه را رد میکند. سید قطب به مسلمینی که سعی دارند در پاسخ به فشارهای شرقشناسان، جهادهای صدر اسلام را نوعی حرکت دفاعی تعبیر کنند شوریده و میگوید: اگر بخواهیم جهاد را یک حرکت دفاعی بنامیم باید مفهوم کلمه دفاع را به دفاع از انسان در برابر همه عواملی که آزادیش را به بند میکشند تغییر دهیم نه صرفا دفاع از وطن اسلامی. (سید قطب، 1378: 81) به نظر میرسد او درخصوص مواجهه با کفار، به الگوی سه مرحلهای معتقد است که میگوید روش پیامبر بود: یا اسلام بیاورید، یا صلح کنید و جزیه بدهید و یا با شما وارد جنگ میشویم. (سوزنگر، 1383: 245) او برنامه اسلام در مبارزه را شامل دو بخش دعوت و روشنگری برای اصلاح اعتقادات و نیز جهاد با نظامها و سلطههای سد راه آگاهی مردم میداند. (سید قطب، 1378: 70) همچنین تاکید میکند که اسلام بر افراد نمیتازد تا آنها را به پذیرش عقیده خود مجبور سازد بلکه نظامها و اوضاع را مورد تهاجم قرار میدهد تا افراد را از تاثیرات فاسد آنها رهایی بخشد. (سید قطب، 1378: 105) از نظر سید قطب، جهاد یک فعالیت همهجانبه مداوم است، چنانچه تصریح میکند: حرکت آزادیبخش جهادی تا وقتی که دین همهاش از آن خدا نشود هیچگاه متوقف نمیگردد. (همان: 87) نتیجهگیری کل اندیشه سید قطب را در دو گزاره کلی زیر میتوان خلاصه کرد: 1- بازآفرینی امت اسلامی 2- جهاد این امت برای نجات تمامی بشریت از بندگی غیرخدا (از طریق ایجاد یک حکومت اسلامی جهانی، حکومتی مبتنی بر آموزههای وحی و مشابه صدر اسلام.) اندیشه و فعالیتهای سید قطب را از دو جهت میتوان مورد ارزیابی قرار داد: اول، روح امیدی که او به جوامع اسلامی ناامید، خسته و مستعمره دمید و تلاشی که کرد تا به نسل جوان مصر و سایر کشورهای اسلامی بفهماند که نباید مغلوب تحلیلهای شرقشناسان شد و نباید دلیل عقبماندگی امروز کشورهای اسلامی را در ساختار اسلام دید، تحلیلهایی که برخی مفسران غربی ارائه میدادند. فعالیت او درواقع، یادآوری گذشته طلایی مسلمین و نیز نوید آینده خوبی بود که میتوانست عملی شود. ایجاد ساختارهای امید برای جامعه اسلامی ناامید، این هدفی بود که او داشت و تمام زندگیش را صرف آن کرد. اما از جهت دیگری نیز میتوان به او نگریست، سیاه و سفید کردن دنیا و تقلیل تمامی تنوعات جامعه بشری به دوگانه اسلامی/ جاهلی، دوگانهای که ادیان، حکومتها، گروهها و حتی علوم را قالببندی میکند. نوع رابطهای که او میان این دوگانه برقرار میسازد نیز درخور بررسی است. او نه به سکوت و نه به گفتگو و تساهل، به هیچکدام قائل نیست، بلکه با رویکردی قومگرایانه به معنای انسانشناختی آن، رسالت گروه اول را در ارشاد و هدایت گروه دوم میداند و در این راه، نقش زیادی را برای عقل و گفتگوهای فلسفی و عقلی قائل نیست. او حتی در باب اسلام آوردن افراد، تئوریپردازی و فلسفهبافی را رد کرده و میگوید اسلام برای ایجاد عقیده در مسلمانان از طریق ارتباط با فطرت آنها وارد میشود. مجموعه این موارد باعث میگردد که ارتباط دوگانه اسلامی/ جاهلی در فضایی احساسی و با ابزارهایی غیرعقلانی دنبال شود که خود میتواند زمینهساز خشونت و تعصب بوده و هزینههای اجتماعی این فعالیتها را افزایش دهد، امواجی جهانی از اسلامترسی و اسلامستیزی به راه بیندازد و جهان را درگیر خشونت و جنگهای جدیدی کند که ثمرهای نخواهند داشت. شاید اگر سید قطب، به جای انصراف از آموزش و پرورش مصر، همان راه معلمی را ادامه میداد و روحیه امید، فعالیت و دانشورزی را در دانشآموزانش زنده میکرد امروز گروههای متفاوتی از بذرهای اندیشهاش میرویید و دنیا تصویر دیگری از اسلام داشت. منابع: - سید قطب، 1345، آینده در قلمرو اسلام، سید علی خامنهای، مشهد، انتشارات سپیده. - سید قطب، 1378، نشانههای راه، محمود محمودی، تهران، نشر احسان. - سوزنگر، سیروس (روحالله)، 1383، اندیشههای سیاسی سید قطب، تهران، مرکز اسناد انقلاب اسلامی. - این مقاله زهرا غزنویان و حامد جلیلوند است که جهت ارائه به کلاس متفکران مسلمان خانم دکتر سارا شریعتی تهیه شده است.
نظرات